The mobile set is off

امروز اول محرم بود

اینو وقتی سوار پیکانی که جلوم بوق زده بود

شدم فهمیدم....

از روی صدایی که از تو ضبط  میومد و عکس گوگوشی که داشت جلو داشبورد بهم

دهن کجی می کرد فهمیدم....و ته ریش راننده!

نمیدونم چرا "آقا بی زحمت خاموشش کن" تو گلوم خشکید.!

*****

میگن قدیما یه آقایی بوده که واسه دلایلی که خیلی مهم بودن

با سپاه و خانواده اش میره به جنگ ظلم و زور، میره واسه آزادی بجنگه.

میره  که به همه بفهمونه

مرگ با عزت بهتر از زندگی  ذلت باره!

از بچگی از این شخصیت خوشم میومده...

الآن منم باید بجنگم؟!!

 

*****

نمیدونم آدما همیشه اینقدر احمق بودن یا نه گاهی وقتا احمق میشن...

به نظرم حماقت یه امر فصلیه که با  میزان خون قلمبه شده پشت بافتهای گوشتی

پس کله و میزان اینرسی رسیدن این قلمبگی به یه فضای تنگ و "بسته"

به اسم مغز نسبت مستقیم داره!

شاید زیادیشون کرده...شایدم کمه واسشون....بهر حال احتمالا تا نوک

دماغشونو نمیتونن ببینن...مگه اینکه....راستی چه خبر از پینوکیو؟!

*****

تجربه جالبی بود

یه جای ولنگ و واز بی در و پیکر به اسم 40 چراغ!

کلی بحث کردیم...احیانا سجاد صاحبان زند اگه بدونه که من ممکنه چرت و پرت

بنویسم اینجا، عمرا یه دقیقه هم توی بحث دو نفرمون شرکت نمیکرد!

سجاد از لمس گفت....از تبار شناسی گناه اولیه...از   آرتور رمبو!  و

علی آقای شریعتی!

من گفتم ازپست مدرنیسم و تردید گرایی   و آدمایی که بزرگترین gain شون لمس نکردنه!

و بزرگترین افتخارشون لمس نشدن!

آدمایی که یا ذاتا فوتبالیستن و یا تربیت شدن که هیچ "توپ"ی رو لمس نکنن!

آدمایی با تکیه کلام:

نه...من از اوناش نیستم!

******

شاید چیزی که منو قانع نمیکرد

جواب دو دو تا چارتایی بود که هیچ وقت نفهمیدم....

قبول نمی کنم  اگه ابوریحان بیرونی الآن زندگی می کرد، و یا

 می دونست که اون داستانش قراره چقدر مضحکه

بشه بازم  اون سوال لعنتی رو از دوستش می پرسید

اونم کی؟ وقتی داشت می مرد!

اصلا یه چیز دیگه

تا حالا کوری رو دیدین که تلاش میکنه عینک دودیشو پاک کنه؟!

همه جو گیر شدن...احساس اینکه همه به روانشناس احتیاج دارن....

احساس پوچ نیاز به فنونی پویا!

احساس درد و رنج "بودن"

بسه...خیلی وقته که قدیمی شده ترم 3 بی هدف بشی و ترم 4 به خودکشی فکر کنی!

خیلی وقته دارم داد میزنم یه توده هوای پرفشار به سمت پایین حرکت کرده....بوی غریبی میاد...

 

بوی گرفتاری .... پسیکولوژیسم عاطفی!

******

یه زمانی رو یادم میاد که دیوونه میشدم میزدم به سیم آخر بعدش داد میزدم و گریه میکردم و

نعره می کشیدم و می گفتم

حسین

حالا چی شده که وقتی به زور از خواب پا میشم

 فقط به این فکر میکنم:

لم یلد ولم یولد!

*********

میشه یه استفاده ی بهتری کرد از زندگی؟

یعنی لحظاتش...نمیخوای منو امیدوار کنی به زندگی مسخره تو دنیای مزخرفی که

وقتی تو خوابی نصفش بیداره؟!

دیگه حوصلم سر رفته از بس غر زدم....

دیگه گذشته دوره همه شمایی که با  sms با هم درد دل میکردیم!

شاید دیگه به فکرم نیستین...شایدم دیگه تکراری شده همه چی....شایدم سرتون گرمه!؟

درد دل رو باید گفت....از تایپ هم خسته شدم....وقتی میخوای بنویسی: Night 

٬ احساس نمیکنی که دهنت داره هموار میشه؟!

بهر حال از امروز عصر گوشیمو خاموش کردم....فکر کنم تا حداقل 3 روز دیگه روشنش نکنم...

میخوام از همتون فرار کنم....اینجوری راحت ترمیشه فراموشتون کرد!

فراموش شدگان....

 

 

 

 

تازه فهمیدی من پستم؟.....من که صورتحساب دادم خدمتتون!

امروز خیلی احساست کردم....زیر برف....

همه چی جالبتر بود...برگا و علفهای خانه هنرمندان خوردنی میزد...

کاشکی یه بز بودم!

******************

قدم زدن با یه وکیل اونم تو روز تولدش میتونه دوست داشتنی باشه٬ ...مخصوصا اگه

طی یه عملیات انتحاری کلیشه ای بخواد تو رو برونگرا کنه....اصرارش غیر منطقی و

انکارش سطحی ...شاید یاد دلایی میفته که شکسته...وقتی سال دوم دانشگاه بوده!...تجربیاتش که خوبه....

هر چی باشه میتونم بهش اعتماد کنم....

نمیدونم مهربونی یه وکیل مجرب رو باید باور کنم یا حماقتهای بی بدیل یه خواهر؟!

*****************

دو سه روزی هست هر کی رو می بینی تو خودشه....خب چه عیبی داره...مشکلاتتون مال من....خوشیاتون مال خودتون

فقط اینجوری نکنین....من از همتون داغون ترم....کاشکی یه چیزی رو میدونستین....کاشکی....

اصلا همه من مال شما....همه شما مال خودتون!

****************

به خودتون برسین...مگه واسم فرقی می کنه؟

تو بوفه عمران با ورودیای جدید سر دخترا بحث میکنیم:

خیلی از دخترا مثه واحدای عمومی میمونن...همه خلاصه تو این ۴ سال میگذروننشون....

ولی بعضیاشون ۵ واحدین...بعضیاشونم تک واحدی و دو واحدی....فرقی نمیکنه...میتونی تو حذف و اضافه صبر کنی یکی

حذف کنه تو بگیری....میتونی همه رو ترم اول بگیری...میتونی با خداوردیان هم حال کنی....

بهر حال آخرش باید یه پروژه ارائه بدی....فقط یکی!

******************

خیلی راحت تو خیابون دنبال سی دی میگردم....دیگه واسم عادی شده اگه ببینم فیلمای احمقانه فیلسوفانه ای مثه

آیز واید شات هم تو سبد خرید روزانه کنار سبزی خوردن و فیلم سگا جا خوش کرده!

ما مثه همیشه به «تارا و...» راضی ایم....حتی اگه تو اس ام اس ها٬ بهمون بگن جوجه!

امروز دنبال یه روزنامه بودم که یه کم «شرق» تر باشه....آخه روشنفکریم قلمبه شده...میخواد بزنه بیرون!

********************

امروز زود رسیدم خونه....روز خوبی بود....حسهای جدیدی دارم....اوقهای زیادی هم نزدم....

میشه دوست داشت ولی عاشق نشد....گندتون بزنن که عشقم به گند میکشین....با همه همتونم....

اول از همه تویی که اونقدر تند میری که میخوای به همه نشون بدی هنوزم چیزای با ارزشی تو دنیا هستن....

من چقدر دیر به دنیا اومده ام!

******************

خلوت کردن وسط یه عالمه شعر فرانسوی٬ خرجی گرفتن از یه گدا و کمک گرفتن از یه کور واسه رد شدن از خیابون و

یه لال واسه تلاوت قرآن  و سوار ماشین یه فاحشه شدن و تست فلسفه زدن....دیگه همه و همه تکراری شده....

حتی تکراری تر....

******************

داشتم تمومش میکردم....فعلا یکی این گندی که الآن زدمو بیاد جمع کنه....

وسط حیاط....کلی از کتابا و مجلاتمو سوزوندم....واسه قشنگی....واسه اینکه دارم الگوهامو عوض میکنم....واسه اینکه

دوست دارین منو داغون ببینین...واسه اینکه حال بهم خوردنتونم از من میبینین!

آره...از من....

راستی من عاشق نیستم....فقط گاهی وبلاگ می نویسم!

 

هاش ۲ او

- سلام عزیزم....صبحت بخیر

-سلام...فرمایش...؟!

- من یه نقطه دارم ٬ میخوای ببینیش؟

- برو بابا ! خیلی ها  خط دار بودن اومدن کسی تحویلشون نمیگیره....تو با نقطه چی میگی؟

-نمیدونم....راستی حالا دیگه مطمئنم چرا از پرستار ها خوشم میاد....

- چرا؟

- نمیدونم شاید واسه لباسشونه!

-اوکی...فقط اینو بگو....تو میدونی ارتفاع اون مثلث عشقی از کدوم راس میگذره؟

-نه به خدا....من فقط میدونم اینجا همه یا مهندسن یا عاشق!

-یعنی چی؟

- یعنی برنج نداریم....کم اومده....دیگه منتظر* کسی نیستیم که بیاره پشت در....

پی نوشت:

۱) به استعاره ها توجه شود

۲)من دیگه خدای جنبه نیستم!

۳)جسارت نشود به خودم یا کسه دیگه ولی خیلی دور شده ام!

۴) دیروز معجون عسلی نخوردم....

۵) امروز هوا بارونی بود....اون ته آسمون صورتی شده بود...