دنیا اونقدر high level به کارش ادامه میده که
حتی دیگه ۳۰ لیتر شیری که مادر به بچه اش داده و ۲۰ لیترشو یا بالا آورده و یا موقعی که
آروغ میزده تبدیل به گازهای فرار شده و بیرون رفته هم ٬ با حروم شدنشون هیچ نقشی رو روند کند
اصلاحات نمیتونن ایفا کنن.... حتی اگه تو مادری داشته باشی که چت کنه...
یا SMS بزنه واست که زیر گازو کم کن، من رفتم واسه ولنتاین کادو بخرم!
********
زمانی که فکر میکنم دوست داشتن دقیقا عشق نیس یا بالعکس
تو داری به من میخندی....شاید خنده هایی که از سر شوخیهای بچه گانه
من احمقی سر چشمه میگیره
که هنوزم فکر می کنم خدا همه آدما رو از من کمتر دوست داره!
*******
زندگی روز مره خیلی از آدمای دنیا منو یاد غول سه چشمی میندازه که هم تخمگذاره هم پستاندار....
شاید منم خیلی آرمانگرا شدم...
یاد گرفتم حتی به فاحشه ها هم پاک نگاه کنم...
حتی اگر بغل دستم توی تاکسی ٬ بوی ادکلن 'etude هیچ احساسی برام ایجاد نکنه...
خیلی وقته از پیرزنهایی که شبای دهه ۴۰ و ۵۰ رو تجربه کردن ٬ اوغم نمیگیره....
حتی از پیرمردی که فحش خار مادرش معروفه و کماکان به فروش (...) گوسفند
سر ایستگاه متروی دروازه دولت میپردازه
نمیتونم متنفر باشم!
ترجیح میدم به این فکر کنم من هم زمانی سیاهم ، زمانی سفید....
اگه الآن من سفیدم...تو هم سفید باش
درست مثه سس مایونزی که تا چند وقت دیگه امکان گندیدنش وجود داره
مگه اینکه هر چه زودتر با دنیای دور و برش کنار بیاد!
*******
میشه راحت به نتایجی رسید
من و تو گناه میکنیم
من و تو گناه نمیکنیم
من و تو فکر میکنیم که گناه میکنیم ولی گناه نمیکنیم....
گناه اول یعنی گناه آخر....
درست زمانی که همبرگر با قارچ رو بلند بلند میبلعم و زشت زشت دماغمو میکشم بالا...
دیگه حتی به دستمال کاغذی های زرد هم اعتنایی نمیکنم....
حتی اگه تو بوفه عمران باشه و من سکوت
چشمان بی گناهی که دارن گناهکاری رو نظاره میکنن
رو به ۱۰۰۰ تا فریاد مرگ بر منافق ترجیح بدم....
یا وقتی دارم از مهتابی شدنم میگم و سعی میکنم به دل همه دروغ بگم!!!!
حتی خودم...حتی تو ...
***********
بوی عیدی بوی توت
بوی کافور ....عطر یاس
بوی گل سوسن و یاسمن آید
چقدر بو....؟!
میای از بوها خسته بشیم؟
بوی تو
بوی قشنگ تو
دیگه خیلی وقته بو نمیکنم....
نمیدونم
خودم هم بو گرفتم....
بوی گند کثافت زشت گناه
که اینو خودم میفهمم....نه دیگرانی که حتی وجود خارجی هم ندارن....
اسم عطرت چیه؟
شاید وقتی خواستم عطر بخرم فراموش کنم که بخرم!
غوخورم!
**********
یادمه به هر کی پیشنهاد صمیمی تر شدن میداد همون رابطه صمیمی رو هم از دست میداد!
**********
امروز فهمیدم خانوم معلمشون زیادی داره عقب نگهشون میداره
به بهونه مرور کردن درسا تا ۵ بیشتر بهشون یاد نداده که بتونن بشمرن!
یادمه ماه پیش ٬ وقتی در جواب اینکه گفت: « ۵ تا دوستت دارم»
گفتم چقدر کم!
مظلومانه و صورتی وار جواب داد:
آخه درسمون تا آخر ۵ بوده....بیشتر بلد نیستم!
درس ما الآن ۸ شده....
عقب نمونی مهندس!!!!
در کلاسی کهنه و بیرنگ و رو
پشت میزی بیرمق بنشسته بود
دخترک اسب نجیب چشم را
در فراسوی نگاهش بسته بود
در دل او رعد و برق دردها
چشم او ابریتر از پاییز بود
فکر دیشب بود، دیشب تا سحر
بارش باران شب یکریز بود
سقف خانه چکه میکرد و پدر
رفت روی بام تعمیری کند
شاید از شرم زن و فرزند خویش
رفت بیرون، بلکه تدبیری کند
وقت پایین آمدن از پشتبام
نردبان از زیر پایش لیز خورد
دخترک در فکر دیشب غرق بود
ناگهان دستی به روی میز خورد
بعد از آن هم سیلی جانانهای
صورت بیجان دختر را نواخت
رنگ گلهای نگاهش زرد بود
از همین رو رنگ و رویش را نباخت
لحن تندی با تمام خشم گفت:
تو حواست در کلاس درس نیست
بعد هم او را جریمه کرد و گفت:
چارهی کار شماها ترس نیست
درس آنروز کلاس دخترک
باز باران با ترانه بوده است
بر خلاف آنهمه شعر قشنگ
چشم دختر ابر گریان بوده است
شب سر بالین بابا دخترک
باز باران با ترانه مینوشت
سقف خانه اشک میبارید و او
میخورد بر بام خانه مینوشت ...
salam eyval weblog e bahali dary be manam sar bezan khoshhal misham bye
مهدی خیلی خوشم اومد خیلی.........مرسی
بسم رب المهدی عج
درست که خاک مان را با درد عجین کرده اند ...
اما طاقتمان مگر چقدر است؟؟
.
.
.
یا علی مددی