تازه فهمیدی من پستم؟.....من که صورتحساب دادم خدمتتون!

امروز خیلی احساست کردم....زیر برف....

همه چی جالبتر بود...برگا و علفهای خانه هنرمندان خوردنی میزد...

کاشکی یه بز بودم!

******************

قدم زدن با یه وکیل اونم تو روز تولدش میتونه دوست داشتنی باشه٬ ...مخصوصا اگه

طی یه عملیات انتحاری کلیشه ای بخواد تو رو برونگرا کنه....اصرارش غیر منطقی و

انکارش سطحی ...شاید یاد دلایی میفته که شکسته...وقتی سال دوم دانشگاه بوده!...تجربیاتش که خوبه....

هر چی باشه میتونم بهش اعتماد کنم....

نمیدونم مهربونی یه وکیل مجرب رو باید باور کنم یا حماقتهای بی بدیل یه خواهر؟!

*****************

دو سه روزی هست هر کی رو می بینی تو خودشه....خب چه عیبی داره...مشکلاتتون مال من....خوشیاتون مال خودتون

فقط اینجوری نکنین....من از همتون داغون ترم....کاشکی یه چیزی رو میدونستین....کاشکی....

اصلا همه من مال شما....همه شما مال خودتون!

****************

به خودتون برسین...مگه واسم فرقی می کنه؟

تو بوفه عمران با ورودیای جدید سر دخترا بحث میکنیم:

خیلی از دخترا مثه واحدای عمومی میمونن...همه خلاصه تو این ۴ سال میگذروننشون....

ولی بعضیاشون ۵ واحدین...بعضیاشونم تک واحدی و دو واحدی....فرقی نمیکنه...میتونی تو حذف و اضافه صبر کنی یکی

حذف کنه تو بگیری....میتونی همه رو ترم اول بگیری...میتونی با خداوردیان هم حال کنی....

بهر حال آخرش باید یه پروژه ارائه بدی....فقط یکی!

******************

خیلی راحت تو خیابون دنبال سی دی میگردم....دیگه واسم عادی شده اگه ببینم فیلمای احمقانه فیلسوفانه ای مثه

آیز واید شات هم تو سبد خرید روزانه کنار سبزی خوردن و فیلم سگا جا خوش کرده!

ما مثه همیشه به «تارا و...» راضی ایم....حتی اگه تو اس ام اس ها٬ بهمون بگن جوجه!

امروز دنبال یه روزنامه بودم که یه کم «شرق» تر باشه....آخه روشنفکریم قلمبه شده...میخواد بزنه بیرون!

********************

امروز زود رسیدم خونه....روز خوبی بود....حسهای جدیدی دارم....اوقهای زیادی هم نزدم....

میشه دوست داشت ولی عاشق نشد....گندتون بزنن که عشقم به گند میکشین....با همه همتونم....

اول از همه تویی که اونقدر تند میری که میخوای به همه نشون بدی هنوزم چیزای با ارزشی تو دنیا هستن....

من چقدر دیر به دنیا اومده ام!

******************

خلوت کردن وسط یه عالمه شعر فرانسوی٬ خرجی گرفتن از یه گدا و کمک گرفتن از یه کور واسه رد شدن از خیابون و

یه لال واسه تلاوت قرآن  و سوار ماشین یه فاحشه شدن و تست فلسفه زدن....دیگه همه و همه تکراری شده....

حتی تکراری تر....

******************

داشتم تمومش میکردم....فعلا یکی این گندی که الآن زدمو بیاد جمع کنه....

وسط حیاط....کلی از کتابا و مجلاتمو سوزوندم....واسه قشنگی....واسه اینکه دارم الگوهامو عوض میکنم....واسه اینکه

دوست دارین منو داغون ببینین...واسه اینکه حال بهم خوردنتونم از من میبینین!

آره...از من....

راستی من عاشق نیستم....فقط گاهی وبلاگ می نویسم!

 

نظرات 5 + ارسال نظر
محمد یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 10:43 ب.ظ http://wall.blogsky.com

بیا در مورده آزادی نظر بده ...

من یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 11:06 ب.ظ http://pardismadhouse.blogsky.com

چقدر شلوغ پلووووووووغ!
اینجا هم داره بارون میاد.. جای برف!

آرام دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 01:25 ق.ظ http://sokooot.blogfa.com

بسم رب المهدی عج
سلام
چقدر حرف ـمتفاوت...!!!
هم مربوط بهم هسنتد و هم نیستند ...
.
سوختن...
کتابا سوخنتد یا کلماتی که ازشون برات مونده بود؟؟
.
موفق باشی و التماس دعا
.
راستی ...
محرم هم رسید ...همه لحظه هاش بوی انتظار* میده ...
فکر نمی کنم یادت بمونه ....ولی.. التماس دعا

Golbarg دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 11:52 ق.ظ

اصلا همه من مال شما....همه شما مال خودتون!

ta alanam age nemikhasti hamin boode ... che barat digaran mohem boodan che naboodan :اصلا همه من مال شما....همه شما مال خودتون!

علی دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 12:04 ب.ظ

حالم داشت به هم میخورد وقتی خوندم .ولی لذتی غریب داشت چون گاهی باید خیلی چیزا رو بالا اورد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد