Nothing Special

خیلی  آسون عوض شدم و خیلی  سخت به مسیرم برگشتم...

فهمیدم که  برای همه بودم....

ولی کی واقعا برای من بود؟

همه برای خودشون بودن....

همیشه میگفتم:

همه من مال شما....همه شما مال خودتون...

حالا

خیلی راحت و بدون غصه....تغییر میکنم...

خیلی چیزا فرق میکنه....

بی تفاوت میشم....

ایزوله تر میشم....

من واسه خودمون میشم....همون "خودمون"ی که الآن فقط من و تو رو داره....

حلقه ای که داره تنگ میشه.... تنگ  و باریک...

من هم هیچ غصه ای ندارم...

حالم خوبه...

دلم هم نگرفته...

فقط...

دیگه همه چی واسم عادیه....عادی عادی عادی!

چیز مهمی نمیبینم....همه چی رو معمولی میبینم...

خدا!!! 

 به ثبات رسیدم....

چه مسیر سر راستی

چقدر راحتم...حتی راحت تر!

 

نظرات 12 + ارسال نظر
مهدی پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 12:15 ق.ظ

خیلی خوشحالم که حالت خوب شده اقا مهدی.

سفرکرده پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 12:18 ق.ظ http://safarkarde.blogsky.com

دلم گرفت .....
فقط قدری هم برای خودم باشم کافی است !
همه ..... همه ..... امروز فقط من ..... من
راست میگفت زندگی شاید همین باشد ......
دمت گرم

علی پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 09:12 ق.ظ http://koodak-e-gostakh.blogsky.com/

خوبه...من هم دارم به مسیر سرراست خودم می رسم.منتظر باش به زودی خودت می بینی

آرام پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 10:16 ق.ظ http://sokooot.blogfa.com

بسم رب المهدی عج
سلام
الحمد الله
تبریک می گم ....
موفق باشی و التماس دعا

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 12:28 ب.ظ

خوبه ...اما نه اونقدر خوب که همه میگن باید باشه....رسیدن به همون مرز تعادلی که ازش حرف می زنی درسته ارومت میکنه اما بی تفاوتت هم می کنه ...شاید ارامشش خوب باشه اما بی تفاوتیش خوب نیست ....نمی گم اروم نباش چون تو دنیای وارونه و بهم ریخته نمیشه هیچ چیزی رو هم دید اما نه عادت کن نه بی تفاوت باش ......من هنوز نتونستم به اون ادمایی که دور و برم دارن عین من نفس میکشن عادت کنم .راستی به نظرت عادت کردن چه جوریه ؟ ادم عوض میشه؟ تو رو نمی دونم شاید چون شناختنت سخته اما ...اگه یه روز برسه که بخوام عادت کنم ....نمی دونم چه قدر وحشتناکتر از اون چیزی که باید باشم به نظر میام .....یه ادم خاکستری میون تموم ادمای خاکستری تو یه دنیای خاکستری ....منتظر* بمون اما عادت انتظار*رو به دست نیار ....یه منتظر که نگاهش اسمونی تر از این حرف هاست نمی تونه اونقدر راحت ایزوله بشه.....می تونه؟ .شاید سختی راه یه کم بیشتر از اون چیزی بود که انتظارشو داشتی ...نمی دونم ......حتی همون مسیر باریک هم که تهش ممکنه به یه مسیر تاریک تر برسه بازهم می تونه تو رو از اونجا خارج کنه ....

علی پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 03:40 ب.ظ

حرفای کامنت قبلیه جالب بود.اما نکته اینه که میشه بی تفاوت بود و هم نبود .باید با بعضیها بی تفاوت بود و با بعضیها نه.چون هر کسی ارزش توجه کردن رو نداره.این نکته ایه که دیر اما فکر می کنم من شخصا به موقع فهمیدم.باید دونست کی ارزش توجه رو داره و کی نداره.نباید به هیچ چیز عادت کرد.میشه منتظر بود و برای اینکه این انتظار عادت نیشه میشه حسابی ارتقاش داد یعنی هر روز که می گذره خیلی منطقی تر و مطمئن تر و زیبا تر انتظار کشید.من هم منتظرم هر چند از انتظار بدم میاد.

....... پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 08:53 ب.ظ

من خیلی وقته که دارم تلاش میکنم... که بی تفاوت بشم.... که به هر چی همونطور که میخواد باشه عادت کنم...اما تا الان که نتونستم...تو رو خدا به من بگو چی کار کردی که تونستی؟؟ من خیلی وقتا خودمو گول میزنم که آره٬من نسبت به همه چی بی تفاوتم و اصلا اهمیتی نداره که چی اتفاق بیفته...فکر میکردم که انقدر به خودم تلقین میکنم که بالاخره به همه چی عادت کنم....حالا اگه تو هم میخوای که خودتو گول بزنی که بی تفاوت شدی...فکر نمی کنم که با این روش موفق بشی....اینو رو حساب نوشته های دیگه ات که خوندم می گم....با این حال اگه واقعا تونستی که اینطوری باشی خواهشا یه کمکی به منم بکن...خسته شدم دیگه...کاش حداقل عرضه ی بی تفاوت بودن رو داشتم... !!!

zizi جمعه 28 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 07:43 ق.ظ

واقعا خوشحالم...امیدوارم یه روزی بتونی تولد بزرگ شدنتو جشن بگیری.البته دیکه یه روز جشن نمی گیری هر روز خوشحالی نه مثل قبل ی بلکه یه جور متفاوت(مردم تا اینو تایپ کردم...خیلی وقته فارسی تایپ نکردم!)

آریا وندا جمعه 28 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 11:12 ق.ظ http://www.police.blogfa.com

سلام به شما دوست عزیز و مهربان
روز ولنتاینتون مبارک خوشحال می شم وهمیشه منتظر حضورتون هستم

آفریدون شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 10:58 ق.ظ http://www.poor-e-abtin.blogfa.com

درود
هیچ کس هیچ کس را نشناخت. بازهم میگم که نیچه رو دست کم نگیر. تقریبا همه مردم چون نیچه رو مخالف بت زشتروی خودشون یعنی دموکراسی میبینن اصلا بهش توجه نمیکنند.
گویی این قدیس در جنگل خود هنوز خبر ندارد که: خدا دیریست مرده!!!
بدرود

[ بدون نام ] شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 04:40 ب.ظ

خوبه و خوشحال کننده!امیدوارم این همون راهی باشه که دنبالش بودی...سعی کن درست باشه چون تو زندگی فقط شاید یه بار بشه تغییر کرد...موفق باشی.

پرنده کوچولوی تنها شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 05:10 ب.ظ http://parandeye-tanha.persianblog.com

سلام. من از وبلاگ گلبرگ اومدم اینجا! نه رو میشناسمت نه میدونم چقدر بدی که میخوای برسی به خوب (یا بهتر بگم میخواستی برسی) ولی تو وبلاگ گلبرگ از کامنتی که براش گذاشته بودی احساس کردم خیلی داغونی!‌ خیلی نا امیدی (علتش رو نمیدونم و اصلا به من مربوط هم نیست که بدونم) ولی اینو میدونم که این دنیا حتی ارزش نا امیدی رو هم نداره!‌ این دنیا انقدر ارزش نداره که بخوای انقدر به خودت سخت بگیری. اینو خوب میدونم اگه آدم بخواد خودش رو ناامید نشون بده و عصبانی (چه واقعا اینطور باشه چه بخواد اینطوری نشون بده) روزگار بدی خواهد داشت! منم همیشه آیه ی یاس بودم. همش خودم رو دپرس میکردم! اما از وقتی که به خودم گفتم من نباید اینطور باشم دیگه اونطور نشدم!‌ زندگی خوبه!‌ با تمام بدیاش! امروز یه نفر گفت: « تا بدیای زندگی نباشه از خوبیاش لذت نمیبری! » امیدوارم دیگه اینطوری نبینمت...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد